اصلا خود من، مگر چقدر به پدرم افتخار کردم؟ خدا بیامرز خیام را از حفظ بود، هروز با بیجامه راه راه اش از جهان شعر خیامی صحبت میکرد که همواره زندگی را آسان می گرفت. با هر کلمهی 'مِی' در شعرش تا ده بار تگری نمیزد هم بیخیال نمیشد. بنده خدا آخر سر هم بینایی اش را از دست داد. خیلی هم بد مرد. بعد از مرگش، محل را بوی الکل بیمارستانی برداشته بود. چه روزگاری بود، هزینه کفن و دفن آنقدر گران در آمد که مجبور شدیم خیر شویم. با درایتی به مسئولین بیمارستان گفتیم: خدا بیامرز در زمان حیات همواره وصیت میکرد تا اعضا، جوارح، امعاء و احشاء اش را بعد از مرگش به نیازمندان ببخشند، باشد که این راه ادامه پیدا کند.
نگاه دکتر را هیچ وقت فراموش نمیکنم،. ابتدا پنج دقیقه سکوت کرد، سپس زد به شانه ام و گفت: از داخل پدرتان چیز سالمی نمانده، اگر مانده بود که اینگونه به درک واصل نمیشد.
نویسنده و کارگردان صوتی: امیرعلی مهاجری
گوینده: حسین سلیمی
مشاور و طراح پوستر: فریما رئوفی
تهیه و تولید توسط استودیو نووُ
پخش اختصاصی از رادیو تاسیان
بهار 1403 / طهران
آدرس اینستاگرام رادیو تاسیان
👇
https://www.instagram.com/radio.tasian
....
🖊️ آدرس اینستاگرام امیرعلی مهاجری
👇
https://www.instagram.com/amirali.mohajery
.....
🎧آدرس کست باکس رادیو تاسیان (و یا عبارت رادیو تاسیان را سرچ کنید)
👇👇
https://castbox.fm/va/2810504
اولین نفر کامنت بزار
گیر افتادم ...
حوالی گندمزار...
...
📻 تمام آن روزهای زیبا<...
🎧🎧
به راستی، تو با من چه کردی…؟
ت...
آره واسه منم سواله.... چجوری میشه آ...
آرام برانیم، بی هیچ عجله ای…
تصویر چشمانم را میخواهم با تو شریک شوم...
✨آخرین فصل از این داستان عاشقانه منتشر شد...
تمامی حقوق این وبسایت متعلق به شنوتو است